نگاشت نهادی تنها زمانی محقق می‌شود که علاوه بر قوانین و ساختارهای رسمی سازمانی، به قواعد غیررسمی و ساختارهای نرم نهادی هم بپردازیم. برای ارائهٔ تعریفی دقیق از نگاشت نهادی، ابتدا خود «نگاشت» را مرور می‌کنیم، سپس دربارهٔ نگاشت سازمانی و در نهایت ارتقای نگاشت سازمانی به نگاشت نهادی بحث می‌کنیم.

نگاشت مفهومی جغرافیایی به منظور برقراری ارتباط میان اجزاست. دیدن جنگل برای کسی که میان درخت‌هاست غیرممکن است. جنگل را باید از دور نظاره کرد. کسی که درگیر شاخهٔ درخت و برگ و سایر جزئیات باشد، از مشاهدهٔ کلیت جنگل و روابط میان اجزای آن غافل می‌ماند. هدف از نگاشت، بیرون آمدن از دام جزئیات و کسب نگاهی کلی به مسأله است. درست مثل یک نقشهٔ جغرافیایی.

اما نگاشت‌ها و نقشه‌ها هیچ‌گاه کامل نیستند. نقشه‌ها مدلی از واقعیت هستند؛ نه خود واقعیت. به همین خاطر کاستی‌ها و خطاهای بسیاری دارند. درست است که نقشهٔ راه‌های ایران، استان‌ها و شهرهای اصلی و رابطهٔ میان آن‌ها را نشان می‌دهد؛ اما هیچ اطلاعاتی دربارهٔ خیابان‌های اصلی هر شهر یا پستی و بلندی‌های سرزمین یا نسبت جمعیتی شهرها یا حاصل‌خیزی خاک یا وسعت مرتع و جنگل و کویر در اختیارمان نمی‌گذارد.

نقشه‌ها ناقصند چون بسته به کاربرد طراحی شده‌اند. هیچ نقشه‌ای کامل نیست؛ اما نقشه‌های کاربردی خیلی زیادند. پس اگر کاربرد مشخص باشد، ناقص‌ترین نقشه هم مفید خواهد بود؛ اما اگر جهت حرکت معلوم نباشد، دقیق‌ترین نقشه هم مخاطبش را گیج می‌کند.

نگاشت نهادی، نقشه‌ای کاربردی از نهادها در یک زمینهٔ خاص است. درست مثل نقشهٔ جغرافیایی، نگاشت نهادی نقشه‌ای از جاگیری اجزای یک زیست‌بوم در کنار هم است. در آن، اجزا و سازمان‌های مختلف بر اساس جایگاه در ساختار رسمی (سازمان سیاست‌گذار، سازمان قانون‌گذار، سازمان مجری، سازمان ناظر و…) نسبت به هم مرتب می‌شوند. به مرور زمان، اجزای کوچک‌تر و ارتباطات میان این اجزاء به نقشه اضافه می‌شوند و آن را تکمیل می‌کنند.

درست مثل نقشهٔ جغرافیایی که از الگوهای رنگ، بافت، جاگیری و شکل برای افزودن جزئیات بیشتر استفاده می‌کند، نگاشت نهادی هم با اعمال این الگوها تکمیل می‌شود. تا جایی که مثل نمودار زیر، تصویری کلی از یک زیست‌بوم به همراه اجزا و ارتباطات و جاگیری‌های هر کدام در اختیارمان می‌گذارند.

با احصا و چیدمان سازمان‌ها در نقشهٔ اولیه، امکان آن مهیا می‌شود تا با ابزارهایی مثل «ماتریس نهاد-کارکرد» و «ماتریس نهاد-موضوع» در مأموریت و موضوع‌های سازمان‌های فعال عمیق شد تا اطلاعاتی مثل سازمان‌های پرکار و کم‌تر یا حوزه‌ها مغفول و مشغول کشف شوند. و پس از آن با در دست داشتن توصیف دقیقی از فضای سازمانی، به تجویز دربارهٔ ایجاد یا حذف یا اصلاح سازمان‌ها و رویه‌های جاری بپردازیم.

سازوکار نگاشت نهادی پیشین تترا

جابجا گرفتن نگاشت نهادی و نگاشت سازمانی

با این وجود همچنان هنوز «نهاد» نگاشت نشده است. بلکه همچنان در سطح «نگاشت سازمانی» هستیم. نقشهٔ سازمان‌ها تصویری ایستاست. درست مثل چارت سازمانی. روابط رسمی را روایت می‌کند؛ اما با روابط و نیروهای غیررسمی غریبه است. تعارض منافع و واقعیت روزمرهٔ امور را نمی‌بیند. از جریان‌های قدرت درون سازمان‌ها و مقاومت‌شان در برابر تغییر غافل است. توانایی تشخیص اینکه چه سازمانی اثرگذاری بیشتری داشته را ندارد. در حالی که نیروهای غیررسمی ذکر شده وزن بسیار زیادی -حتی بیشتر از نیروهای رسمی- در تصمیم‌گیری افراد دارند.

توصیف و تجویز در سطح نگاشت سازمانی، مثل حل معادله در خلأ است. محاسبات بی‌نقص انجام می‌شوند؛ اما به دلیل غلط بودن ورودی‌ها، نتیجه هم اشتباه خواهد بود. خیلی از اوقات ساختار در برابر تجویز مقاومت می‌کند. یا اعمال تغییر نتیجهٔ عکس می‌دهد. دلیل این تعارضات محاسبات اشتباه نیست؛ بلکه درست نشناختن شرایط است.

برای دقیق‌تر شدن تصویر ایستای نگاشت سازمانی، به روشی نیاز داریم که پا از تشریفات و ساختارهای رسمی فراتر بگذارد و نیروهای غیررسمی را رصد کند. مدل‌های فرهنگی، تصویری از این نیروهای غیررسمی در اختیارمان می‌گذارند. هدف از مدل‌سازی فرهنگ، اتصال درونی‌ترین اجزای انسان -مثل باور و عقیده- به بیرونی‌ترین اجزای او -مثل رفتار و ساخته‌ها- است. مدل‌سازی توضیح می‌دهد که رفتارها ریشه در چه باورهایی دارند، خود باورها چه ریشه‌هایی دارند و اینکه آیا امکان تغییر هر کدام از آن‌ها هست یا خیر. مدل‌های رایج (مثل هافستد[1]، کواست[2] و بانکوفسکی[3]) در کلی‌ترین بیان ممکن برای فرهنگ سه سطح اصلی قائلند: جهان‌بینی، قضاوت و عمل.

جهان‌بینی هر فرهنگ، شامل حقایق است. دنیا را از لنز آن توصیف و مسیر آینده‌اش را مشخص می‌کند. لایهٔ قضاوت خوب و بد دنیا را مشخص می‌کند. تشخیص صحیح و غلط، قهرمان‌ها، دشمنان اصلی، گناهان کبیره، اهرم‌های تغییر و محرک‌ها در این لایه بررسی می‌شود. با در دست داشتن این اطلاعات، لایهٔ عمل محقق می‌شود. جهان‌بینی و ارزیابی شرایط به بازیگران اجازه می‌دهد که حرکت بعدی و مقصد نهایی خودشان را مشخص کنند. اعمال بازیگران در نهایت یا منجر به رفتار و عادت و مناسک می‌شود یا در بنا و مصنوعات تجلی پیدا می‌کند.

آن‌چه در نگاشت سازمانی بررسی می‌شود، بخشِ ساکن و رسمیِ لایهٔ عمل است: سازمان. تحلیل‌های سازمانی و ذی‌نفعی تلاش می‌کنند با تمرکز روی لایهٔ سطحی فرهنگ، به لایه‌های عمیق‌تر آن دسترسی پیدا کنند. اما عمدتاً از آن‌ها غافل می‌مانند؛ چون ابزار و ادبیات لازم برای شناسایی نیروهای پنهان را ندارد. نگاشت سازمانی روش کمّی می‌طلبد. در حالی که نگاشت نهادی نیازمند ترکیبی از روش‌های کمّی و کیفی است. اگر تعریف خود «نهاد» و تفاوت آن با «سازمان» مشخص شود، این تغییر رویکرد در روش و ادبیات هم خودش را نشان خواهد داد.

دربارهٔ نهاد

نهاد مجموعه‌ای از قوانین و قواعد است که با ابزار اعتبار به رفتار انسان جهت می‌دهد. حول هر نهاد به اقتضای نیازهای مختلف ساختارهای سخت انسانی یا همان «سازمان‌ها» شکل می‌گیرد. فرهنگ هر جامعه حاصل برخورد نهادهای گوناگون (بازار، بروکراسی، شهرت، علم، خانواده، دین و…)، کشمکش میان‌شان و در نهایت به تعادل رسیدن آن‌هاست. هر نهادی قوانین نوشته و نانوشتهٔ خود را دارد. شاخص‌های موفقیت و جایزه‌های مخصوص به خودش را تعریف می‌کند و خلاصه دنیا و جهان‌بینی جدیدی برای آدم‌های پیروی آن می‌سازد.

مثلاً در نهاد علم امروز ما، دور بودن از جامعه و خاص‌گرایی برای اساتید ارزش است. بیگاری کشیدن استاد دانشگاه از دانشجوی دکترا یک قانون نانوشته است. قانون نانوشتهٔ دیگر این است که اساتید هیچ‌گاه اتحاد میان خود را به خاطر دانشجوها نمی‌شکنند. لفاظی مکرر و مبهم بودن نثر علمی امتیاز محسوب می‌شود. ارزش افراد تازه‌کار را ریکام استاد و محک اساتید را ارجاعات به مقاله‌شان تعیین می‌کند. از آن‌جایی که این شاخص‌ها هیچ ربطی به کارآفرینی و درآمدزایی ندارند، ارتباط دانشگاه و صنعت هم قطع می‌شود. با برگزاری همایش و مقاله‌نویسی و بخش‌نامهٔ وزارتی هم این ایرادات حل نخواهد شد.

هیچ‌کدام از گزاره‌های بالا از نگاشت سازمانی فضای علمی حاصل نمی شوند. چون ریشه در نیروهای پنهان و مواجههٔ انسان‌ها با این نیروها دارند. پس لازم است برای تعالی نگاشت از حالت سازمانی به حالت نهادی، سازوکارهایی برای شناسایی نهادهای فعال و اثرگذار بر تصمیم‌گیری بازیگران هر زیست‌بوم تعیین شوند.

شناسایی نهادها از دو راه اصلی ممکن می‌شود: اول بررسی ساختار قانونی و دوم مشاهدهٔ رفتار بازیگران.

اگر ساختار نهاد باعث تغییر رفتار می‌شود، هم از مطالعهٔ تحلیلی ساختار و هم با مشاهدهٔ رفتار بازیگران می‌توانیم به حضور نهاد پی ببریم. منظور از ساختار، همان کانتکست[4] یا زمینه‌ای از قوانین و دستورات است که نهاد در آن فعالیت می‌کند. با الهام از مدل‌های IAD[5] و PESTEL[6]، این زمینه شامل شرایط محیطی، سیاسی، قانونی، اقتصادی، اجتماعی، تکنولوژیک، قانونی و… خواهد بود. مثلاً مشاهدهٔ سازوکار ترفیع اساتید هیأت علمی به پیش‌بینی رفتار آن‌ها کمک می‌کند. یا به عنوان نمونهٔ دیگر، یافتن مصادیق تعارض منافع در یک سازمان، شیوه‌های افساد مدیران آن را در آینده مشخص می‌کند. یا به طور کلی‌تر، تعارض مأموریت میان سازمان‌ها و شوراهای عالی، درگیری‌های احتمالی آیندهٔ آن‌ها و کشیدن‌شان به جامعه را پیش‌بینی می‌کند. این‌گونه است که با سازوکار بررسی ساختار، از قوانین نوشته به قوانین نانوشته می‌رسیم. این دقیقاً همان آورده‌ای است که نگاشت سازمانی در عمیق‌ترین حالت خود در اختیارمان می‌گذارد.

شناسایی نیروهای غیررسمی نهادی

با افزایش پیچیدگی شرایط، خطای پیش‌بینی بر اساس ساختار بالا می‌رود. خیلی از اوقات نیروهای پنهان هستند که کل ساختار رسمی را به دوش می‌کشند. شاهد مثالش ازدیاد خطرناک فعل‌های مجهول در سیاست امروز ماست. دو مثال متأخر این قضیه، فیلتر طاقچه و پایین کشیدن دیوارنگارهٔ میدان ولی‌عصر(ص) است:

  • چند وقت پیش اپلیکیشن طاقچه فیلتر شد. سخنگوی قوهٔ قضائیه گفت ما دستوری نداده‌ایم، وزیر ارتباطات هم گفت که من و رئیس جمهور هر دو مخالفیم. معاون علمی هم مخالفتش را با فیلترینگ اعلام کرد. وزارت ارشاد اعلام کرد فعالیت طاقچه غیرمجاز است. یک هفتهٔ بعدش طاقچه رفع فیلتر شد. آخرش هم معلوم نشد کی دستور داده و کی اجرا کرده. فیلتر شدنش مجهول بود و رفع فیلترش هم مجهول ماند.
  • در قضیهٔ جمع‌آوری دیوارنگارهٔ میدان ولیعصر دربارهٔ بنگاه‌داری بانک‌ها همین پدیده تکرار شد. همهٔ خبرگزاری‌ها (ایسنا، تسنیم، تابناک، الف، اعتمادآنلاین، همشهری آنلاین) از افعال مجهول استفاده کرده‌اند. «دیوارنگاره جمع شد». خب چه کسی و با چه دستوری جمعش کرد؟

کسی که در ساختارهای رسمی به دنبال این اتفاقات بگردد، هیچ موقع پاسخ سؤالش را پیدا نخواهد کرد. به خاطر همین، مکمل بررسی قوانین موجود، مشاهده رفتارها و تعاملات بازیگران در مواجههٔ با آن قوانین است. چرا که در رفتار فرد عصارهٔ قوانین نوشته و نانوشته مشاهده می‌شود. اینکه چه نیروها و سازوکارهایی:

  • تعاملات بین دو نفر یا سازمان را شکل می‌دهد (مثل توصیه‌های اشخاص ثالث یا معتمد بودن در بازار)،
  • به افراد و جریان‌ها هویت می‌بخشد (مثل هویت حرفه‌ای، هویت خانوادگی، هویت ملی یا هویت دینی)،
  • گروه‌ها و شبکه‌های جدید به وجود می‌آورد، (مثل به وجود آمدن جریان‌های سیاسی جدید)
  • باعث فخرفروشی و پز دادن افراد می‌شود (مثل تفاخر با مدرک، دارایی یا شهرت)،
  • برخی تعاملات را اساساً غیرممکن می‌کند، (مثل رد شدن در گزینش‌های مختلف)
  • باعث بروز اختلاف یا جبهه‌گیری یا دعوا می‌شود، (مثل کنار گذاشتن یک گروه برنامه‌سازی در صداوسیما)
  • باعث حل اختلاف به شکل‌های مختلف می‌شود (دوری، رقابت، مصالحه، سازگاری یا همکاری)،
  • استراتژی سازمان‌ها و شرکت‌های مختلف را مشابه همدیگر می‌کند (مثل همه‌گیری رویه‌های بروکراتیک)

همه و همه ابزارهایی برای شناسایی نهادهای فعال و قواعد نانوشته در حوزهٔ مدنظر ما هستند. مشاهدهٔ تعاملات، راهی کیفی و غیرمستقیم برای مشاهده است که با حذف «اثر مشاهده‌گر[7]»، رفتار واقعی انسان و سازمان‌ها و نهادهای مؤثر بر آن‌ها را نشان می‌دهد. شکل کامل‌تر این روش تحت عنوان روش‌شناسی مردمی[8] و جامعه‌شناسی پدیدارشناختی[9] در علوم اجتماعی و مردم‌نگاری[10] در رشتهٔ مردم‌شناسی[11] توسعه یافته است.

علاوه بر این دو روش، مدل‌های فرهنگی سرنخ‌های بیشتری برای شناسایی نهادها در اختیارمان می‌گذارند. یک نمونهٔ ساده‌اش شناسایی قهرمان است. چرا که اسطوره‌ها و قهرمان‌ها نماد کامل نهادهای موجود هستند. نهادهای دین، دولت، خانواده، علم، صنعت، شهرت و… هر کدام قهرمان‌های به خصوص خودشان را دارند که افراد جامعه را جذب و هدایت می‌کنند.

خروجی نگاشت نهادی: یافتن نقاط تعادل بازی

با شناسایی نهادها، نقاط تعادل میان آن‌ها مشخص می‌شود. نقطهٔ تعادل، محلی است که کم‌ترین حد نیروهای متناقض یا کم‌ترین انرژی پتانسیل در آن وجود دارد. نقطهٔ تعادل مقصدی است که همه یا بخش قابل توجهی از بازیگران برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند. همان‌طور که تعادل نش[12] می‌گوید، این نقطهٔ تعادل الزاماً به نفع همهٔ بازیگران نیست؛ بلکه فقط حالت نهادینه‌شده‌ای است که همه بر اساس آن عمل می‌کنند. درست مثل کنکور که کل ساختار آموزشی از مهدکودک تا سال آخر را در جهت خود به خط می‌کند ولی در مفید بودن نقش آن در تربیت بچه‌ها شک و شبهه بسیار است.

به ازای هر نهاد، حداقل یک تیپ انسان یا سازمانِ «قهرمان» وجود خواهد داشت. منظور از تیپ، حالت مجسم نهاد است که خود را تا حد ممکن با آن هماهنگ کرده است و هویتش را به کلی از آن می‌گیرد. مثل اینفلوئنسرها که به حالت مجسم «شهرت» نزدیک می‌شوند؛ یا مدیران دولتی که تجلی کامل مفهوم بروکراسی هستند. در کنار تیپ‌های اصلی، دسته‌های دیگری هم وجود دارند که میان دو یا چند نهاد در رفت و آمدند که آن‌ها هم به مرور زمان و در اثر آزمون‌های مختلف به سمت یکی غش می‌کنند. چرا که عمدتاً اصل آن نهادها با یکدیگر در تناقضند و قابل جمع نیستند.

الگوی توسعه بر پایهٔ نقطهٔ تعادل تنظیم می‌شود. خروجی نگاشت نهادی، توصیف نقاط تعادل و تجویز برای جابجایی آن‌هاست. در نقطهٔ تعادل اصطکاک به حداقل مقدار خود می‌رسد و حرکت ممکن می‌شود. البته به شرطی که حداقل اصطکاک به قدری باشد که بازیگران امکان حرکت داشته باشند. «الگوی موجود کشور» در توسعهٔ هوش مصنوعی چیزی جز نقطهٔ تعادل فعلی نیست. در حالت بهینه، نگاشت نهادی توصیفی از قوانین نوشته و نانوشته، ارتباطات رسمی و غیررسمی، سازمان‌های فعال و اثرگذار، حوزه‌های مغفول و مشهور و محدودیت‌های علنی و غیرعلنی و به طور کلی نقشه‌ای کاربردی از زیست‌بوم در اختیار تصمیم‌گیر می‌گذارد. گُل نقشه، همان نقاط تعادل و نهادهای مؤثر و وزن هر کدام در تصمیم‌گیری افراد است. که بر اساس آن با روش‌هایی مثل ایجاد سازمان جدید، از بین بردن سازمان فرسوده، بها دادن یا بی‌توجهی به سازمان‌های خاص، دعوت از افراد جدید، حذف تدریجی افراد ناکارآمد، نصب شاخص‌های جدید، حذف شاخص‌های بیهوده یا ایجاد منبع اعتباری جدید (مثل جایزه یا گرنت[13]) نقاط تعادل را به سمت‌وسوهای دیگری کشاند که کارآمدی بیشتر و اصطکاک کم‌تری داشته باشند.

[1] Hofstede
[2] Kwast
[3] Bunkowske
[4] Context
[5] Institutional Analysis and Development
[6] Political, Economic, Social, Technological, Environmental, and Legal
[7] Observer Effect
[8] Ethnomethodology
[9] Phenomenological Sociology
[10] Ethnography
[11] Anthropology
[12] Nash’s Equilibrium
[13] Grant

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *