نهادگرایی ماقبل تولد؛ وبر، وبلن، پولانی و سایرین

مقدمه

هگل می‌گوید انسان‌های بزرگ آفریننده نیستند؛ قابله‌اند. آن‌ها به زمانه کمک می‌کنند تا آنچه را که از مدتی پیش در رحمش رشد کرده‌، بزاید. انسان‌های بزرگ نیازمندی‌ها و استعدادهای زمان خود را می‌شناسند. آن‌ها دقیق می‌دانند دنیا مستعد قبول چه چیزی است. با این حساب، شکل‌گیری عمدهٔ نظریه‌های مدرن هم مانند به دنیا آوردن کودکی نوپاست است که نطفه‌اش سال‌ها یا حتی قرن‌ها پیش بسته شده است.

نظریه‌پردازان بزرگ دو هنر اصلی دارد. اول شناخت نیاز زمانه و دوم شناخت جنین‌های آن. اگر هر یک از این دو هنر در نظریه‌پرداز نباشد، یا نظریه‌اش به کار کسی نمی‌آید یا اصلاً جاری نمی‌شود. فروید در یک سخنرانی‌اش می‌گوید که «ناخودآگاه را پیش از من فیلسوفان و شاعران کشف کرده بودند؛ من فقط آن را تئوریزه کردم». نظریهٔ نهادی هم از این قضیه مستثنی نیست. با اینکه اصل نظریهٔ نهادی در سال ۱۹۷۷ زاده می‌شود، اما نطفه‌اش حدود یک قرن در حال شکل‌گیری بوده است. متفکران حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به شیوه‌های مختلف متوجه اعمال قدرت ساختارهای اعتباری در رفتار انسان‌ها شده بودند. به طور دقیق‌تر، سرنخ‌های نهادگرایی در آثار اقتصاددان‌هایی مثل تورستن وبلن[1] و جان کامنز[2] و جامعه‌شناسانی همچون ماکس وبر[3] و تالکوت پارسونز[4] قابل مشاهده است.

هدف از متن پرداختن به همین نطفه‌هاست. فهمیدن نظریهٔ نهاد بدون فهم زیربنای آن بی‌معنی است. مفهوم نهاد، آجرِ آخر بر روی ساختمانی است که ساختنش سال‌های سال طول کشیده است. ارجاعات مداوم متفکران نهادی به جامعه‌شناسان و اقتصاددانان پیش از خود -به خصوص ماکس وبر- ما را هم به سمت آنان می‌کشاند. در آثار اولیه و الهام‌بخش وبر، وبلن، پولانی و دیگران است که ژن نهاد به صورت خام و به دور از تجملات گمراه‌کننده دیده می‌شود. مطالعهٔ اولین ظهور و بروزهای نهاد، فهم دقیق‌تری از توصیف‌ها و تجویزهای امروزی ایجاد می‌کند. چرا که اصل حرف در طول زمان ثابت می‌ماند و تنها شیوهٔ بیان تغییر می‌کند.

در این متن سه اثر از سه متفکر مختلف بررسی می‌شود: کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری» از ماکس وبر، کتاب «نظریهٔ طبقهٔ تن‌آسا» از تورستن وبلن و کتاب «دگرگونی بزرگ» از کارل پولانی. مدخل‌ها و مسأله‌های هر سه نفر کاملاً متفاوت است. یکی دغدغهٔ عقلانیت دارد، دیگری به دنبال تأسیس مکتب اقتصادی است و سومی هم در جستجوی ریشه‌های ظهور فاشیسم است. با این وجود هر سه نفر در آثار خود ایده‌هایی مطرح می‌کنند که ارتباط تنگاتنگی با مفهوم امروزی نهاد دارند.

ریشه‌های دینی سرمایه‌داری – ماکس وبر

نخستین سرنخ امروزی تأثیر نهاد بر رفتار در آثار ماکس وبر (۱۸۶۴-۱۹۲۰)، جامعه‌شناسی آلمانی، مشاهده می‌شود. او در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری[5]» (۱۹۰۵) ادعا می‌کند که شکل امروزی سرمایه‌داری ریشه در اصول عقاید مذهب پروتستانیسم دارد. آن‌ها باور دارند که فرصت‌های خلق سود و کسب درآمد، لطف خداوند به بنده‌اش است. پس سخت‌کوشی و رفتن به سمت کسب درآمد برای آن‌ها تبدیل به وظیفه‌ای دینی می‌شود. وبر در ابتدای کتاب در توصیف این باورها نقل قولی از بنجامین فرانکلین[6]، از پدران بنیان‌گذار آمریکا، می‌کند:

به خاطر داشته باش که اعتبار طلاست. اگر کسی اجازه دهد پولش بعد از موعد مقرر در دست من باقی بماند، بهرهٔ آن یا سود حاصل از عملی که می‌توانم در این مدت با آن پول انجام دهم نیز عاید من می‌شود… به خاطر داشته باش که پول از طبیعت مولد و زاینده‌ای برخوردار است. پول، پول تولید می‌کند و پول ایجاد شده به نوبهٔ خود پول بیشتری تولید می‌کند و الی آخر… کسی که زن بارداری را بکشد فرزندان او را تا هزار نسل نابود کرده است. [پس] آن‌کس که یک کرون پول را حرام کند، همهٔ آنچه را که می‌تواند از آن عاید شود (یعنی خروارها پوند پول) را نابود ساخته است.

از نظر وبر، این عقاید بیشتر از آن‌که بر حرص و طمع دلالت داشته باشند، بر فضیلت اخلاقی سخت‌کوشی و خلق سرمایه تأکید می‌کنند. جلوتر دربارهٔ اهمیت این دیدگاه در نظر پیوریتان‌ها[7] -فرقه‌ای از پروتستان‌ها- می‌گوید:

درست است که سودمندی یک شغل و در نتیجه رضایت خدا از آن اولاً از نظر اخلاقی و ثانیاً از نظر اهمیت خیرات حاصل از آن برای «جمع» اندازه‌گیری می‌شود، اما معیار سوم و بالطبع عملاً مهمتر همان سودمندی اقتصادی شخصی است. زیر اگر خدا -که پیوریتان دست وی را در همهٔ رویدادهای زندگی در کار می‌بیند- به یکی از برگزیدگان خود بختی برای سودجستن نشان دهد، باید از این کار هدفی داشته باشد. از این رو، مسیحیِ معتقد باید به این دعوت با استفاده از این فرصت لبیک گوید.

از متن کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری»

عمل اقتصادی بر پیورتان‌ها نه جایز که واجب است. برای آن‌ها بیکاری درست مثل بیماری مصداق کامل هدر رفتن نیروی کار و استعداد ذاتی افراد است:

اگر خدا به شما راهی را نشان دهد که بتوانید از آن راه بیش از راه دیگر به نحو مشروع کسب کنید (بدون اینکه به نفس خود یا دیگری ستم روا دارید)، اگر از آن راه امتناع و راه کم‌درآمدتر را انتخاب نمایید بر ضد یکی از غایات تکلیف خود عمل کرده‌اید و از اینکه کارگزار خدا باشید و عطایای او را بپذیرید و هر گاه که او اراده کند از آن‌ها در سبیل او استفاده کنید سر باز زده‌اید: فقط به خاطر خدا و نه به خاطر لذات جسمانی و گناه می‌توانید زحمت بکشید و ثروت‌مند شوید.

از متن کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری»

در نهاد پروتستانیسم، ثروت فرد معادل پاداش ریاضت و نشانهٔ آمرزش الهی در حق فرد است. هر کسی که ثروت بیشتری داشته باشد، زحمت بیشتری در راه خدا کشیده است. اما آن‌ها در عین حال مال‌جویی را به عنوان غایت فی‌نفسه در رأس همهٔ گناه‌ها می‌دانند. ثروت‌اندوزی و مال‌جویی باید فقط و فقط به قصد گسترش حکومت الهی بر زمین صورت بگیرد. به نظر وبر نتیجهٔ چنین باورهایی در پیوریتان‌ها و کالوینیست‌ها[8]، نهاد سرمایه‌داری مدرن و قواعد حاکم بر آن را به وجود آورده است. از باب مقایسه مشابه باور پیوریتان‌ها در جامعه را اخیراً علیرضا پناهیان در سال ۹۵ مطرح کرد.

حاصل جمع‌بندی ماکس وبر از ورود باورهای دینی به شیوهٔ کسب و نهادینه شدن آن، تولد عبارت «قفس آهنی[9]» -یا دقیق‌ترش لاک سخت فولادی- برای توصیف نهاد سرمایه‌داری بود. قفس آهنی، توصیفی بدبینانه از نهاد سرمایه‌داری است. از منظر وبر، اخلاق کاری و پشتکار پروتستان‌ها به مرور زمان در قالب سرمایه‌داری نهادینه شد. ریشه‌های مسیحی و اهداف اولیهٔ آن از یادها رفت و شکلی غیرقابل تغییر به خود گرفت. سرمایه‌داری تبدیل به قفسی آهنی شد که همگان ناخواسته در آن اسیرند و به اجبار خودشان را با آن تنظیم می‌کنند:

پیوریتان به میل خود می‌خواست به تکلیف شغلی خود عمل کند؛ در حالی که ما مجبوریم چنین کنیم. زیرا وقتی ریاضت‌کشی از دخمه‌های دیر به حیات شغلی انتقال یافت و تسلط خود را بر اخلاق دنیوی آغاز کرد، سهم خویش را در بنای جهان عظیم نظم نوین اقتصادی ایفا نمود. این نظم اکنون به شرایط فنی و اقتصادی تولید ماشینی وابسته است که امروزه سبک زندگی همهٔ کسانی را که در این مکانیسم متولد می‌شوند -و نه فقط کسانی را که مستقیماً با مال‌اندوزی اقتصادی مرتبطند- با نیرویی مقاومت‌ناپذیر تعیین می‌نماید. شاید تا زمانی که آخرین تُن ذغال‌سنگ مصرف شود تعیین نماید. به نظر باکستر[10] غم نعم دنیوی بایستی فقط «مثل ردای سبکی که هر لحظه بتوان به دور انداخت» بر شانهٔ اهل تقوا قرار داشته باشد، اما سرنوشت چنین می‌خواست که ردای سبک به قفسی آهنین مبدل شود.

از متن کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری»

قفس آهنی وبر ۸۰ سال بعد در مقالهٔ پاول دی‌مجیو[11] -که در متن‌های بعدی با آن بیشتر آشنا می‌شویم- به عنوان یکی از پایه‌گذاران نظریهٔ نهادی قرار گرفت. مفهوم «عقلانیت ابزاری» او نیز در سال ۱۹۷۷ به عنوان یکی دیگر از پایه‌های نظریهٔ نهادی مورد بحث قرار گرفت.

نهاد چشم و هم‌چشمی – تورستن وبلن

دومین سرنخ تاریخی، پیوندی عمیق‌تر میان نهادهای جامعه و رفتارهای اقتصادی آن برقرار می‌کند. تورستن وبلن (۱۸۵۷-۱۹۲۹) از منتقدان جدی سرمایه‌داری و به خصوص سرمایه‌داری آمریکایی بود. به نظر وبلن پس از انقلاب صنعتی دوم طبقه‌ای نوکیسه -که آن را «طبقهٔ تن‌آسا» یا «طبقهٔ تنبل» می‌نامد- ظهور کرده است. این افراد با در دست داشتن ابزارهای تولید انبوه و بهره‌کشی از طبقهٔ کارگر، ثروت هنگفتی به جیب زده‌اند. با این ثروت هنگفت، وارد طبقهٔ اشراف شده‌اند. اما همچنان نامولد مانده‌اند. تولیدی از خودشان ندارند. پس کاری جز هدردادن ثروت‌شان نمی‌کنند. این طبقه‌ٔ جدید افتخار خود را در تلف کردن زمان و دارایی می‌داند. هر چقدر بیشتر، بهتر. مسافرت خارجی، خانهٔ اعیانی و کالای لوکس در نهاد فکری آن‌ها جایگاه اجتماعی بالاتری دارد. ظهور این طبقه و مانورهای تجمل آن‌ها نهادی جدید به نام مصرف‌گرایی ایجاد کرده است که در آن منبع اعتبار میزان اسراف است و هویت افراد را کالاهای مصرفی دوروبرشان تعیین می‌کند.

هر چه از زمان وبلن جلوتر آمده‌ایم، نهاد مصرف‌گرایی هم قدرت بیشتری گرفته است. تقاطع شرایط دشوار اقتصادی با خبری مثل رتبهٔ اول iPhone 13 در فروش کالاهای قسطی دیجی‌کالا گواهی است بر زنده بودن نهاد مصرف‌گرایی در جامعه.

شواهدی که از ویژگی‌های فرهنگی و عملکرد‌های اجتماع‌های نخستین در دست است، نشان می‌دهد که همراه با تحول دوران توحش به بربریت، رفته‌رفته نهاد طبقه مرفه سر برآورده است؛ به عبارتی دقیق‌تر، طبقه تن‌آسا همراه با تغییر زندگی صلح آمیز به زندگی ستیزه‌جویانه، رشد کرده است. عادی شدن یغماگری در زندگی اجتماعی و جستجوی معاش از طریق روش‌های ساده شرایط ظهور این نهاد را فراهم می‌کند.  نهاد طبقه تن‌آسا از مراحل ابتدایی تبعیض شغلی شروع به رشد می‌کند، بر این اساس که بعضی شغل‌ها ارزشمند و بعضی بی‌ارزش قلمداد می‌شوند. طبق این تمایز دیرینه ، اشتغال‌هایی ارزشمند هستند که از نوع بهره‌کشی باشند، و آن‌هایی بی‌ارزش هستند که هر روز باید انجام گیرند و نشانه‌ای از بهره‌کشی در آن‌ها وجود ندارد.

از متن کتاب «نظریهٔ طبقهٔ تن‌آسا»

منظور وبلن از دوران بربریت، مشخصاً دوره‌های برده‌داری و فئودالیسم است. او می‌گوید مصرف‌گرایی و زندگی تجملاتی در آن دوران، مختص طبقهٔ اشراف بوده. مصرف‌گرایی زمین رقابت‌شان است که در آن تجمل و ظواهر به هر کس اعتبار می‌دهد. مثالش هم اروپا و ژاپنِ فئودال است. اما با عبور از دوران بربریت و ورود به عصر سرمایه‌داری، نهاد مصرف‌گرایی از بالای هرم قدرت و ثروت سرریز می‌کند و در عموم جامعه فراگیر می‌شود. در نگاه وبلن، بربریت با ورود به عصر جدید از بین نرفته است؛ بلکه شکل دیگری گرفته است. طبقهٔ تن‌آسا همچنان حاضر است؛ همچنان خوی انگلی خودش را حفظ کرده است؛ و همچنان عامل کارایی پایین جامعه است.

چرا گاه‌وبیگاه، در دل منابع عالی، بازدهی بالا و وفور خواسته‌های برآورده‌نشده، با دوران سخت و بیکاری مواجه می‌شویم؟ چرا نیمی از محصولات مصرفی ما برای مصرفی ساخته شده‌اند که هیچ منفعت مادی حاصلش نیست؟ … چرا اقشار بزرگی از جامعه که روزبه‌روز هم بر تعدادشان افزوده می‌شود، علی‌رغم سطح دستمزدها که به‌طور چشمگیری بالاتر از حداقل معیشت است، همچنان بی‌پول‌اند؟

از متن کتاب «نظریهٔ طبقهٔ تن‌آسا»

توصیف‌های وبلن از طبقهٔ تن‌آسا، بخشی از پروژهٔ بزرگ‌تر او برای ارائهٔ تئوری نوینی دربارهٔ اقتصاد و انسان اقتصادی است. وبلن در آثارش سنگ بنای اقتصاد نهادی را می‌گذارد. در نظر او، نهادهای اجتماعی بر رفتار اقتصادی تأثیر دارند. با این حساب اقتصاد و جامعه‌شناسی چندان دور از هم نیستند. همان‌طور که نهادهای جامعه به مرور زمان بالا و پایین می‌شوند، عقلانیت انسان اقتصادی هم در حال تغییر است. برخلاف نظریهٔ نئوکلاسیک که اقتصاد و انسان اقتصادی را پدیده‌ای ایستا می‌بیند، تأثیردادن نهادهای جامعه در بحث اقتصاد آن را به مدلی پویا تبدیل خواهد کرد. در این صورت باورها، خواسته‌ها، اهداف، روش‌ها و به طور کلی تمامی ابعاد عقلانیت عمدهٔ انسان‌ها از نهادها تأثیر می‌پذیرد. اقتصاد به مرور زمان تکامل پیدا می‌کند. طراحی اقتصادی هم با توجه به نهادها و وضعیت جامعه صورت می‌پذیرد.

ایدهٔ «اقتصاد تکاملی» وبلن بعدتر توسط جان کامنز توسعه می‌یابد. از نظر کامنز، اقتصاد کلاسیک نظریه‌اش را بر مبنای رابطه انسانی و طبیعت طرح می‌کند. کوچکترین واحد مورد توجه‌اش کالاست که توسط نیروی کار تولید می‌شود. اما با دیدگاه نهادی، پایهٔ اقتصاد رابطه میان دو انسان است. پس لذا کوچکترین واحد مورد مطالعه را تصمیم یا فعالیت فردی انسانی تشکیل می‌دهد. اصل صحبت وبلن دربارهٔ مصرف‌گرایی و تأثیرات آن بر جامعه به صورت مفصل در کتاب جامعهٔ مصرفی ژان بودریار -با ترجمهٔ بد فارسی- توسعه یافته است.

میان پرانتز: رفع ابهام بین «نهادگرایی» و «اقتصاد نهادی»

نهادگرایی مثل ادبیات پایه و اقتصاد نهادی حالت کاربردی آن است. آنچه امروز در زبان عامه به اشتباه «نهادگرایی» خوانده می‌شود، همان «اقتصاد نهادی» یا Institutional Economics است. نهادگرایی جریانی برخاسته از جامعه‌شناسی بود که در اواخر دههٔ ۷۰ میلادی شکل گرفت. اقتصاد نهادی جریانی علیه نئوکلاسیک‌ها بود که در اوایل قرن ۲۰ شکل گرفت. این جریان بعد از مدتی زمین خورد و مجدداً در دههٔ ۷۰ میلادی به شکلی نو با عنوان «اقتصاد نهادی نوین» یا «New Institutional Economics» توسط آثار اولیور ویلیامسُن[12]، رونالد کوز[13] و داگلاس نورث[14] احیا شد. عجم‌اوغلو[15] از جمله نماینده‌های معروف این جریان در دوران فعلی است. با اینکه هر دوی NIE و نهادگرایی ارتباط به مفهوم نهاد و نقش آن در دنیای واقعی دارند، ریشه و کارکرد دو نظریه تفاوت بالایی با یکدیگر دارد.

زندگی در جامعهٔ بازاری – کارل پولانی

سومین سرنخ در تعارض با نظریهٔ بازار آزاد مطرح می‌شود. کارل پولانی در کتاب «دگرگونی بزرگ» به دنبال پاسخ به یک سؤال است: «چرا بعد از دورهٔ صدسالهٔ صلح و آرامش (۱۸۱۵-۱۹۱۴) ناگهان جنگی با تلفات میلیونی و رکودی در مقیاس جهانی اتفاق افتاد؟». برای پاسخ به این سؤال، او صدسال به عقب برمی‌گردد. به سال‌های آغازین انقلاب صنعتی. پولانی مقصر اتفاقات را نظریهٔ بازار آزاد می‌داند. او می‌گوید اقتصاددان‌های انگلیسی با توسعهٔ این نظریه قصد داشتند تا نهاد بازار را به کلی از جامعه جدا کنند تا به مرور زمان با تنظیم خود به حالتی تعادلی برسد. اما از نظر پولانی چنین هدفی بسیار بلندپروازانه و حتی خطرناک است:

تز من این است که ایده بازار خودتنظیم‌گر تصویری جسورانه از یک آرمان‌شهر است. چنین نهادی مستقر نمی‌شود مگر اینکه در طی زمان جوهر انسانی و طبیعی جامعه را از بین ببرد، انسان را از نظر فیزیکی نابود کند و محیط اطرافش را به یک بیابان تبدیل کند. جامعه در برابر این ایده ناگزیر اقداماتی را برای محافظت از خود انجام داد، اما هر اقدامی که اتخاذ کرد به خودتنظیم‌گری بازار لطمه زد، زندگی صنعتی را به هم ریخت و در نتیجه جامعه را به گونه ای دیگر به خطر انداخت. همین معضل بود که توسعه نظام بازار را به یک شکاف قطعی تبدیل و در نهایت سازمان اجتماعی مبتنی بر آن را مختل کرد.

از متن کتاب «دگرگونی بزرگ»

دلیل مقاومت جامعه در برابر نهاد بازار، روند کالایی‌سازی[16] پرسرعت آن است. در منطق بازاری، هر چیزی قیمت خودش را دارد. همه‌چیز تبدیل به کالا می‌شود. وقت و کار و جان و زندگی همه در چارچوب عرضه و تقاضا قرار گرفته و قیمت‌گذاری می‌شوند. کالایی‌سازی به قول پولانی جوهر انسانی را از بین می‌برد. یک مثال ساده برای مشاهدهٔ از بین رفتن این جوهر، بساط دست‌فروش‌های خیابان انقلاب تهران است. کاسبی برخی از آن‌ها فروش تابلوهای سیاه و سفید از هیتلر و چرچیل و دیگر شخصیت‌های تشنه به خون یکدیگر است. برای فروشنده، جوهر و تعارض آدم‌های محصور در قاب اهمیتی ندارد. مهم نیست که اگر این آدم‌ها زنده می‌شدند، همان‌جا تا سر حد مرگ به جان هم می‌افتادند. نباید هم مهم باشد. برای دست‌فروش، فروش رفتن تابلوهایش مهم است و بس.

فهم استدلال‌های پولانی با درک عبارت جاسازی[17] ساده‌تر می‌شود. به عقیدهٔ او، همهٔ نظام‌های اقتصادی در جامعه جاساز شده‌اند؛ یعنی ارتباط تنگاتنگی با نهادهای دین ، دولت، سیاست و اجتماع دارند. از آن‌ها تأثیر می‌پذیرند و تأثیر می‌گذارند. بازار جزئی از اقتصاد و اقتصاد جزئی از جامعه است. به همین خاطر بیرون آوردن اقتصاد از جای قبلی و نسبت دادن صفت «آزاد» به آن امری غیرممکن است. به ادعای او اقتصاد در آزادترین حالت خود نیز در تنظیم پول و اعتبار، کمک‌های رفاهی در زمان بیکاری، آموزش نیروی کار، برداشتن فشارهای نوسان قیمت و سایر امور به کمک دولت نیاز دارد. با این حساب حذف دولت و تقلیل اقدامات آن به امور صرفاً تکنیکی، هزینهٔ زندگی را برای عموم مردم بالا می‌برد.

همین دشواری‌ها به عقیدهٔ پولانی مردم را به سمت دولت‌های اقتدارگرا سوق می‌دهد. به طوری که آزادی خود را با وضع اقتصادی بهتر معاوضه می‌کنند. به بیان امروزی، منطق نهادی بازار آزاد به مرور زمان تضعیف می‌شود و مردم با ارادهٔ خود جا برای ورود دیگر نهادها -مثل دولت- را باز می‌کنند:

فاشیسم، مثل سوسیالیسم، ریشه در جامعه‌ای بازاری داشت که در برابر بازاری‌شدن مقاومت می‌کرد. به همین خاطر، جهانی شد. با وسعت و کاربردی جامع. مسائل به مرور از حوزه اقتصادی فراتر رفت و یک دگرگونی کلی از نوع کاملاً اجتماعی ایجاد کرد. تقریباً در هر زمینه‌ای از فعالیت‌های انسانی، اعم از سیاسی یا اقتصادی، فرهنگی، فلسفی، هنری یا مذهبی بازتابید.

از متن کتاب «دگرگونی بزرگ»

جمع‌بندی

با تمام اختلاف‌های ورود به بحث، هر سه متفکر با پیش‌زمینه‌های قدرت سیاسی، شهرت اجتماعی و ثروت اقتصادی به نیروهایی فراتر از نیروی انسان‌ها می‌رسند: قفس آهنی، مصرف‌گرایی و بازار آزاد. هر سه نهاد انسان‌های زمانهٔ خود و رفتارهایشان را تغییر می‌دهند. قفس آهنی به جای آزادسازی انسان، او را محدودتر از قبل می‌کند. مصرف‌گرایی، منبع اعتبار و نقطهٔ تعادل جدیدی وارد معادلات اجتماع می‌کند. بازار آزاد، با کالایی‌سازیْ همه‌چیز را از روح تهی می‌کند.

اندیشمند

نهاد مطرح شده

ماکس وبر

قفس آهنی

تورستن وبلن

مصرف‌گرایی

کارل پولانی

بازار آزاد

در مواجههٔ با این نهادها هر سه نفر به تاریخ رجوع می‌کنند. زمان‌هایی را مثال می‌زنند که شکل دیگری از نهادها یا مدل رقیق‌تر نهاد فعلی بر جامعه حاکم بوده‌اند. مثلاً پولانی -که در برابر نظریهٔ بازار آزاد می‌ایستد- جامعهٔ بازاری را با جامعهٔ سنتی مقایسه می‌کند. بودریار در کتاب جامعهٔ مصرفی در مقام پیشنهاد مدلی اقتصادی بر پایهٔ هدیه دادن[18] را مطرح می‌کند. در این بین کسی منکر یا معترض به محصوریت انسان در چارچوب‌های نهاد نیست. اعتراض زمانی بالا می‌گیرد که نهاد در تضاد با طبیعت انسان و اسارت روح او طراحی شده باشد.

تا زمان تولد نهادگرایی در سال ۱۹۷۷، افراد زیادی دربارهٔ حضور و نقش‌آفرینی‌ نهادها اظهار نظر کرده‌اند. بودریار در سال ۱۹۷۰ جامعهٔ مصرفی را می‌نویسد؛ یا پیتر برگر[19] و توماس لاکمن[20] در سال ۱۹۶۶ با کتاب «ساخت اجتماعی واقعیت» به نقش لنزگونهٔ نهادها در شناخت واقعیت می‌پردازند. همهٔ این اشارات گوناگون به شکل‌های مختلف تکرار می‌شوند تا در انتهای دههٔ ۷۰ و اوایل دههٔ ۸۰ میلادی، نهادگرایی متولد می‌شود. در یادداشت‌های بعدی، به مرور چهار مقالهٔ بنیادین و انشعابات گوناگون نهادگرایی سازمانی درون مرز جامعه‌شناسی و خارج از آن خواهیم پرداخت.

 


پی‌نوشت

این متن بخشی از نوشته‌های نهادگرایی است. سایر متن‌های بحث نهادگرایی:


[1] Thorstein Veblen

[2] John R. Commons

[3] Max Weber

[4] Talcott Parsons

[5] The Protestant Ethic and the Spirit of Capitalism

[6] Benjamin Franklin

[7] Puritans

[8] Calvinists

[9] Iron Cage

[10] Richard Baxter

[11] Paul DiMaggio

[12] Oliver Williamson

[13] Ronald Coase

[14] Douglass North

[15] Daron Acemoglu

[16] Commodification

[17] Embeddedness

[18] Gift Culture

[19] Peter L. Berger

[20] Thomas Luckmann

با تشکر از آقایان پورحیدر، منصوری و سبحانی بابت مطالعه و نظر دادن دربارهٔ پیش‌نویس این مطلب.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *