نهادسازی و نوآوری نهادی

بحث تغییر نهاد

نهاد عامل نظم جامعه است. پیش‌نیاز آن ساختاری صلب در برابر تغییرات است. نهادی که مدام تغییر کند، نمی‌تواند نظمی در تعاملات برقرار کند و از بین می‌رود. با گذر زمان، بسیاری از نهادها کارکرد اولیهٔ خود را از دست می‌دهند. گاهی به قفس‌های آهنین نسل بعد و گاهی به ضد خود تبدیل می‌شوند. در این شرایط که نهادها کارکرد خود را از دست می‌دهند، نیاز است تا افراد و سازمان‌ها دست به دست هم بدهند تا این نظم موجود را با نظم جدیدی جایگزین کنند.

به هم زدن نظم پیشین و استقرار نظم جدید دشوار است. چرا که خیلی از افراد نظم نهادی پیشین را به عنوان قاعدهٔ پیش‌فرض پذیرفته‌اند و نمی‌شود با زور و دستور قاعده‌ای جدید بر ذهن‌شان حاکم کرد. مثل این می‌ماند که امروز رئیس‌جمهور کشور تصمیم بگیرد زبان رسمی را از فارسی به انگلیسی تغییر دهد. حتی فکرش هم خنده‌دار است. چرا که جامعه و خود ساختار رسمی در برابر آن مقاومت می‌کند. علاوه بر این، بسیاری از نهادها ساختاری غیررسمی دارند و با تصویب مجلس یا صدور بخش‌نامه نه تنها تغییر نمی‌کنند، بلکه حالتی شدیدتر به خود می‌گیرند.

سؤال این‌جاست که چطور یک ساختار منظم -که مقبول همه هم هست- به مرور تغییر می‌کند و جای خودش را به ساختار منظم دیگری می‌دهد؟ آیا این تغییرات به مرور زمان رخ می‌دهد؟ یا اینکه کاملاً انقلابی و در لحظه است؟ چه میان‌برهایی در تغییر ساختارهای صلب وجود دارد؟ چطور نهادهای جدید ایجاد کنیم یا نهادهای پیشین را از بین ببریم؟ همهٔ این‌ها پرسش‌هایی هستند که شاخهٔ «نوآوری نهادی[1]» یا همان نهادسازی از نظریهٔ نهادگرایی سازمان به آن می‌پردازد. منظور از نوآوری نهادی، فعالیت‌های بازیگرانی است که به نظم نهادی خاصی علاقه دارند و از منابع برای ایجاد نهادهای جدید یا تغییر نهادهای موجود استفاده می‌کنند. بحث نوآوری نهادی با یک تناقض بنیادی شروع می‌شود و کمابیش همهٔ مسیر آن، از پاسخ به این تناقض بنیادی جریان می‌گیرد. در این متن با مرور پارادوکس و الگوهای عبور از آن، به فرصت‌های مختلف استقرار نهاد و چگونگی آن می‌پردازیم.

پارادوکسِ به هم زدن نظم

بحث نهادسازی یا نوآوری نهادی با یک پارادوکس ساده آغاز می‌شود: پارادوکس عاملیت نهادینه[2]. در این پارادوکس بازیگران یک حوزه به دو دسته تقسیم می‌شوند: (۱) آن‌هایی که دارای منابع و قدرت نهادی هستند و (۲) آن‌هایی که سهمی از ثروت و قدرت ندارند. دستهٔ اول، میلی به بر هم زدن نهادهای موجود ندارد؛ چرا که قدرت و ثروت در اختیارشان است. اعتبار آن‌ها مدام از نهادهای موجود تهیه می‌شود و به خاطر همین انگیزه‌ای برای تحول و نگاه بلندپروازانه در آن‌ها وجود ندارد. برخی از آن‌ها هم به قدری تحت تأثیر قوانین نهادینه هستند که اصلاً توانایی فکر کردن به آلترناتیوها[3] و تکنولوژی‌های جدید را ندارند. تصویر واقعی این افراد، مدیران محافظه‌کاری هستند که دست از پا خطا نمی‌کنند تا گوش سازمان‌های صلبی نسبت به فعالیت‌هایشان تیز نشود.

دستهٔ دوم، افرادی هستند که با نهادهای مستقر مشکل دارند. به همین خاطر اصلاً میلی به تعامل با نهادهای موجود ندارند و فاصلهٔ ایمنی خودشان را با آن حفظ می‌کنند. همیشه در حاشیه‌اند. آن‌ها خلاف جریان نهادهای مستقر می‌اندیشند و نگاه‌هایی تحولی در خود دارند. با تکنولوژی‌ها و طرز فکرهای جدیدتر مأنوسند. اما به دلیل عدم دسترسی به منابع ثروت و قدرت، کار خاص یا بزرگی از دستشان برنمی‌آید. یا حداقل خیال می‌کنند که برنمی‌آید. اگر هم بر حسب اتفاق این گروه وارد معادلات قدرت نهادی شوند، مثل خیلی از تحول‌خواهان دیروز دست‌شان در پوست گردو می‌ماند یا به کل از ساختار خارج می‌شوند.

خلاصه این‌که طبق شرح پارادوکس، تحول اجتماع در نهایت به دست دو گروه می‌افتد که یکی پول دارد ولی ذهنش روی شرایط موجود قفل شده و انگیزه‌ای برای تغییرش ندارد؛ دیگری انگیزه و ذهنی باز دارد، ولی هم دستش خالی است، هم صدایش به جایی نمی‌رسد و هم کسی او را همراهی نمی‌کند. یکی مثل پیرمردهاست و دیگری مثل جوان‌ها.

پارادوکس عاملیت نهادینه یک مدل ساده برای توضیح تغییرات نهادی است. اما با همهٔ توضیحاتی که می‌دهد، یک فرضیهٔ غلط است و نادرستی آن بارها و بارها اثبات شده است. اتفاقاً اثبات‌های مکرر نادرستی این پارادوکس است که مسیرهای نوآوری نهادی و نهادسازی را به ما نشان می‌دهد. اگر بنا بود که هیچ تغییری در نهادهای اجتماعی صورت نگیرد، جامعهٔ امروز فرقی با جامعهٔ ۱۰۰ سال و ۱۰۰۰ سال قبل نداشت. این پارادوکس دشواری‌ها و موانع مسیر را بن‌بست تلقی می‌کند؛ در حالی که هیچ‌گاه این‌طور نبوده و نخواهد بود.

الگوهایی برای عبور از پارادوکس

برای عبور از این موانع، مدل اولیهٔ پارادوکس به کمک ما می‌آید. اگر دو دسته فعال کلیدی وجود دارد و هر کدام کاستی‌هایی در انجام وظیفهٔ خود دارند، برداشتن موانع می‌تواند آن‌ها را به سمت اصلاح اجتماعی سوق دهد. یعنی اگر راهی برای ایجاد انگیزهٔ جدی در محافظه‌کاران یا تخصیص منابع به کنش‌گران حاشیه‌ای پیدا شود، این پارادوکس به کلی حل می‌شود. نمونه‌های واقعی از مطالعات تغییرات نهادی در دهه‌های اخیر، راه‌حل‌های اصلی برای حل پارادوکس عاملیت نهادینه را در این سه الگوی اصلی خلاصه می‌کنند: (۱) تغییر نگرش افراد مرکزی، (۲) ایجاد امنیت سیاسی و اقتصادی برای کنش‌گران حاشیه‌ای و (۳) متحول کردن زمین بازی.

۱. الگویی برای سپر انداختن

الگوی اول در رابطه با افراد محوری و مدیران محافظه‌کار است. نظر نهادینه شده به این سادگی‌ها تغییر نمی‌کند. نقل است که نظریهٔ گالیله بعد از چند دهه توسط دانشمندان دورهٔ خودش پذیرفته شد. کلیسای کاتولیک بعد از چندصد سال حرفش را دربارهٔ گالیله پس گرفت. تا زمانی که پای منافع در میان باشد، نظر افراد به این سادگی‌ها تغییر نمی‌کند. به خصوص اگر فرد مدنظر در جایگاه مرکزی قدرت و ثروت نشسته باشد. چنین فردی قواعد نهاد را به عنوان اصول اولیه پذیرفته است؛ استدلال و آمار و گزارش نمی‌توانند تغییری جدی در مدل نگاه او به وجود بیاورند. برای این دسته از افراد نیرویی قدرتمندتر به نام «تصویر» لازم است.

تصویر، حالت پیاده‌شدهٔ نهادهایی کاملاً غریبه است. تصویر، همان‌چیزی است که ناصرالدین‌شاه در سفرهای اروپایی خودش دید و با اتکای بر آن کشور را در مسیر دیگری انداخت. (بازسازی ارتش، شکل دادن هستهٔ بروکراسی، تعیین وزرایی با عناوین جدید، تأسیس ادارهٔ پست و…) تصویر یعنی عبارت‌هایی مثل «ژاپن اسلامی» که سیاست‌مداران از سفرهای‌شان سوغات می‌آورند. تصویر، واقعیتی بیرون از واقعیت‌های ساخته شده در ذهن افراد است که ناگهان بنیان‌های فکری را فرومی‌ریزد و بیننده را مقهور خودش می‌کند.

بر مردمان بينا و بصير ملل لازم است كه در هر جا سراغ ترقي و تربيت و صنايع بكنند عقب آن بروند و اخذ نمايند و به طرف خود جذب و جلب نمايند. امروز اين رشته ترقي و نظم بر همه كس آشكار است كه در ممالك اروپ يافت مي‌شود. پس لازم است كه از آن سرچشمه طلب اين مقاصد عاليه را بنمايند و مراودات خود را با آن ممالك براي تحصيل اين مطلب نشر بدهند و زياد نمايند. لهذا سركار اقدس بازهم در اول بهار سنه آتيه بارس‌ئيل بخواست خداوند متعال خيال سفر فرنگستان را دارند. –ناصرالدین شاه

اگر تصاویر به قدری قوی باشند که از پس تغییر نگرش و شکستن واقعیت نهادی افراد بربیایند، کار خودش را کرده است. چرا که همان افراد همهٔ دارایی‌ها و منابع را به خط می‌کنند که واقعیت قبلی را با واقعیت جدید جایگزین کنند. در اکثر شرایط، تصاویر ساختهٔ جوامع و سازمان‌هایی بیرونی هستند و تنها با سفر آفاقی است که دسترسی به آن‌ها ممکن می‌شود. نشستن با افراد دیگر بینش‌ها یا ملیت‌ها و تورهای بازدیدی از دستاورد دیگر کشورها، عمدتاً این الگو را محقق می‌کند.

۲. الگوهایی برای تأمین حفاظت

داستان بازیگران حاشیه‌ای همان داستان پیامبران است. آن‌ها با دستان خالی[4] به سراغ قومی می‌روند و در برابر افرادی که در مرکزیت قدرت و ثروت نشسته‌اند موضع می‌گیرند. شیوهٔ کاری آن‌ها از دعوت عقلی و کادرسازی شروع و در نهایت به استقرار نهادی در برابر نهادهای موجود و شکست آن نهادها منجر می‌شود. کلید موفقیت این دسته از مصلحین اجتماعی، در شیوه‌های تأمین امنیت سیاسی و اقتصادی آن‌هاست؛ چرا که بر خلاف افراد مرکزی آن‌ها اعتباری ندارند که از آن برای تأمین حفاظت استفاده کنند. این گونه از تأمین اعتبار توسط دو منبع مختلف انجام می‌شود. اول از طریق افراد میانی و دوم از طریق موقوفات و درآمدزایی موازی.

افراد میانی همان مصلحانی هستند که داخل ساختار مانده‌اند. آن‌ها از اعتبار خود برای تحول‌خواهان بیرون ساختار خرج می‌کنند و به نوعی عایق میان آن‌ها و مرکزیت نهادها می‌شوند. برخی از مدیران فعلی کشور که نسبت به ساختار تحت نظر خود امید چندانی ندارند، از طریق سرمایه‌گذاری منابع داخلی روی هسته‌های بیرونی و تحمل فشارهای وارده، نوعی تحول در بیرون ساختار ایجاد می‌کنند که به مرور زمان به «تصویر» مبدل شوند و به درون سرریز کنند.

در شرایطی که به جایی بکشد که تأمین امنیت از پس افراد میانی هم برنیاید، بازیگران حاشیه‌ای چاره‌ای جز مهاجرت و کنش از راه دور نخواهند داشت. مثل همین حالا که بسیاری از کنش‌گران مرزی با حفظ فاصلهٔ فیزیکی از سازمان‌های قضایی، از بیرون مرزهای ایران مشغول کنش سیاسی هستند.

راه دیگر حمایت از بازیگران حاشیه‌ای، اتصال آن‌ها به موقوفات یا درآمدزایی مستقل‌شان است. وقف، آنگونه که دیگران فهمیده‌اند، ابزاری است از ابزارهای جامعه مسلمانان در برابر نهاد حکومت و اختیارات آن[5]. به خاطر همین هرکجا که حکومت علم یا ارادهٔ کافی برای مقابله با مشکلی را نداشته است، افراد جامعه با وقف دارایی‌های خود، بازیگران حاشیه‌ای را تقویت کرده‌اند تا اصلاح اجتماعی از سمت خود اجتماع صورت بگیرد. در کنار وقف، برخی از بازیگران به دلیل ارثیه‌هایی که به آن‌ها رسیده یا کار اقتصادی مجزایی که موازی با کنش اجتماعی خود می‌کنند، امنیت سیاسی و اقتصادی خودشان را تأمین می‌کنند. بی‌خود نیست که افراد مشهور دیر یا زود به کافه‌داری یا رستوران‌داری رومی‌آورند.

وقف، خیر ماندگار است. پس بهتر است برای اعمال ماندگار یا مکرر استفاده شود. برنامه‌هایی که اجرایشان ده‌ها یا صدها سال طول می‌کشد و از عهدهٔ یک دولت هشت‌ساله خارج است، بهتر است که از ساختارهای دولتی خارج شوند و با اتصال به موقوفه‌ها، مسیر حرکت طولانی مدت خود را آغاز کنند. بنیادهای معروف دنیا -بخصوص بنیادهای آمریکایی مثل گیتس یا فورد– از نمونه‌های تام این برنامه‌های طولانی‌مدت هستند.

۳. الگویی برای برهم زدن بازی

 

“The hand-mill gives you society with the feudal lord; the steam-mill society with the industrial capitalist.” -Karl Marx, The Poverty of Philosophy, Ch.2

هر دو گروه فعالین مرکزی و مرزی، در زمین بازی خاصی مشغول تعامل با یکدیگرند. راه سوم تغییر و تحول نهاد، دگرگون کردن زمین بازی است. به خصوص با بهره گرفتن از تکنولوژی. تورستن وبلن -که در قسمت اول «قصهٔ نهاد» درباره‌اش صحبت کردیم- به حدی برای تکنولوژی و قدرت آن اهمیت قائل بود که آن را نیرویی جبری در تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه به حساب می‌آورد. او در کتاب نظریهٔ طبقهٔ تن‌آسا این‌طور می‌گوید: «افراد بر طرز فکر خود پافشاری می‌کنند و تنها زمانی حاضر به تغییر آن هستند که شرایط آن‌ها را مجبور به تغییر طرز فکر کند. بنابر این نهادها و روش تفکر موجود در جامعه، عاملی محافظه‌کار به شمار می‌آیند که موجب سستی اجتماعی و روان‌شناختی می‌گردد». در نظر او عاملی که می‌تواند و می‌خواهد بر این محافظه‌کاری غلبه کند، همین تکنولوژی است. عمدتاً نفع جمعی به همهٔ بازیگران می‌رساند و به همین خاطر توافق بر روی آن ساده‌تر است.

یکی از ‌زیباترین نمونه‌های تأثیر تکنولوژی بر قواعد، ورود تکنولوژی تلفن‌های همراه به بازار ماهی‌فروشان ایالت کرالای[6] هند است. مقالهٔ رابرت جنسن[7] با عنوان THE DIGITAL PROVIDE: INFORMATION (TECHNOLOGY), MARKET PERFORMANCE, AND WELFARE IN THE SOUTH INDIAN FISHERIES SECTOR نشان می‌دهد که همه‌گیری استفاده از تلفن‌های همراه، باعث کاهش ابهام، ثبات قیمت و بهبود معیشت ماهی‌گیران و مشتریان شد. در پایین، شکل اول، زمان ورود تلفن‌های همراه به هر یک از سه بخش این ایالت و محل جغرافیایی آن‌ها را نشان می‌دهد. نمودار بعدی، سرعت فراگیری تلفن‌های همراه را نشان می‌دهد که به شکل نمایی رشد کرده و سپس به تعادل می‌رسد. جالب‌تر از همه اما نمودار سوم است که قیمت‌های ماهی را در هفته‌های مختلف نشان می‌دهد. پیش از ورود تلفن‌های همراه به دلیل کمبود اطلاعات -از جمله قیمت‌های محلی، محل‌های مناسب برای ماهیگیری یا قیمت ماهی در بازار بخش‌های دیگر- واریانس بالایی در قیمت مشاهده می‌شود و هدررفت ماهی وجود دارد. اما با معرفی تلفن‌های همراه، بخش زیادی از این ابهام اطلاعاتی کم شده و بازار به تعادل پایدارتری می‌رسد.

سه منطقه مورد بررسی در ایالت

زمان و شدت فراگیری تلفن‌های همراه در هر بخش ایالت

تثبیت قیمت بعد از معرفی تلفن‌های همراه در هر بخش

 

مشابه این عمل را امروز اپلیکیشن‌های رصد بازار -مثل ترب یا بیمه‌بازار- انجام می‌دهند. آن‌ها با کنار هم گذاشتن قیمت‌های مختلف یک کالا و عملکرد فروشندگان آن، ابهام را از سمت مصرف‌کننده کم می‌کنند و باعث رونق بازار به سمت تولیدکنندگان بهتر می‌شوند. به طور کلی تکنولوژی‌های جدید به قدری در بهینه‌سازی امور تبحر دارند که می‌توانند به کلی قواعد بازی را به هم بزنند. در حال حاضر و به دلیل گره خوردن تکنولوژی با امور اقتصادی، این تغییرات نهادی ابتدا در اقتصاد اثر کرده و سپس به سایر حوزه‌ها سرریز می‌کنند.

نکتهٔ قابل توجه در سه الگوی یاد شده -تغییر نگرش، تأمین حفاظت و توسعهٔ تکنولوژی- این است که پیش‌فرض ما حضور یک قدرت نهادی مرکزی در مدل است. در بسیاری از نهادهای غیررسمی جامعه که متولی خاصی ندارند و متأثر از رسانه‌ها و رفتار روزمره هستند، اهمیت بخش دوم و سوم بیشتر از حالت عادی جلوه پیدا می‌کند.

نهادها چطور به وجود می‌آیند؟

همواره در تاریخ «حذف ابهام» فلسفهٔ شکل‌گیری نهادها بوده است. پس هرجایی که ابهام باشد، فرصت استقرار نهاد وجود دارد. منظور از ابهام، پیش‌بینی‌ناپذیر بودن آینده است. اقتصاددان‌های نهادی با تکیه بر مفهوم ابهام، مفهومی به نام «هزینهٔ معامله»[8] یا «هزینهٔ تراکنش» را معرفی می‌کنند. این هزینه‌ها شامل مبالغی می‌شوند که طرفین یک معامله برای (۱) کسب اطلاعات، (۲) عدم اجرای مفاد قرارداد از سمت طرف مقابل، (۳) رفتار فرصت‌طلبانه یا (۴) نظارت بر اجرای قراردادها متحمل می‌شوند[9]. در این بین وظیفهٔ نهادها تلاش برای کاهش این دسته از هزینه‌هاست. مثلاً زیرساخت‌های اطلاعاتی مثل ترب هزینهٔ اول و دوم را کم می‌کنند، سرویس‌هایی مثل پذیرش۲۴ هزینه‌های اول تا سوم را پایین می‌آورند یا اصلاح قراردادها و قوانین هزینه‌های دوم تا چهارم را کاهش می‌دهد. قواعد نهادیِ این‌چنینی باعث برقراری نوعی انتخاب طبیعی بین بازیگران اقتصادی و در نتیجه تکامل بازار می‌شوند.

هرم اعتباری ترب بر اساس «کم‌ترین قیمت» فعالیت می‌کند و در کنار آن، سابقه‌ای از هر فروشنده در اختیار مصرف‌کننده قرار می‌دهد.

 

نهادسازی اکوسیستمی

یکی از راه‌های شناسایی فرصت‌های نهادسازی، توجه به وضعیت نظم هر اکوسیستم است. اگر در اکوسیستمی هنوز نظمی پدیدار نشده یا نظم پیشین به دلایلی برهم خورده، بهترین فرصت برای ورود دسته‌ای جدید از قوانین و قواعد است که ابهام را از بین ببرد و نظم را بر فضا حاکم کند. سرویس‌های فعلی و پیشین تترا نمونه‌های این مدل از نهادسازی هستند. طبایع، اکوموتیو و جامعهٔ اندیشکده‌ها همگی زمانی به وجود آمدند که اکوسیستم‌های محمل آن‌ها در مرحلهٔ شکل‌گیری بودند. هر کدام از این کسب‌وکارها با ارائهٔ سرویس‌های موردنیاز بازیگران عرصه ابتدا به مرجعیت نسبی رسیدند و پس از آن به سمت تشکیل هرم‌های اعتباری به منظور کاهش ابهام از اکوسیستم حرکت کردند.

یک فرصت دیگر برای تحول نهادی، استفاده از وضعیت‌های بحرانی است. در بحران‌ها فضا ابهام‌آلود و آشوبناک می‌شود، قوانین پیشین صلبیت خود را از دست می‌دهند و انعطاف بیشتری پیدا می‌کنند. وضعیت بحرانی این فرصت را برای سیاستمداران فراهم می‌کند که به سرعت تغییرات قانونی مدنظر خودشان را اعمال کنند. یکی از شدیدترین نمونه‌های این تغییرات تصویب «قانون میهن‌دوستی»[10] در آمریکاست که با فاصلهٔ یک ماه از حادثهٔ ۱۱ سپتامبر صورت گرفت. این قانون دست سرویس‌های اطلاعاتی مثل NSA را در جاسوسی از مردم بازتر کرد. یا مثلاً پارلمان ترکیه بعد از زمین‌لرزهٔ سال بهمن ۱۴۰۱، با استناد به اهمیت بازسازی کشور، مالیات شرکت‌ها را به حد قابل توجهی افزایش داد. کاری که پیش از این در زمین‌لرزهٔ ۱۹۹۹ هم انجام داده بود.

علاوه بر حوادث امنیتی، تکنولوژی هم قابلیت به بحران کشیدن اکوسیستم‌ها را دارد. در قرن بیستم تکنولوژی جامعه را از فاز صنعتی وارد فاز پساصنعتی کرد و قواعد آن را تغییر داد. ظهور اینترنت -و پس از آن هوش مصنوعی– قاعده‌های اقتصادی و اجتماعی جدیدی وضع می‌کند. با این حساب بی‌راه نیست که عده‌ای خودشان را شتاب‌گرا می‌دانند و راهی جز تکنولوژی برای پیشرفت بشریت پیشنهاد نمی‌کنند.

استراتژی‌هایی برای نهادسازی

پس از مرور چیستی و چرایی نهادسازی، نوبت به چگونگی آن می‌رسد. از آن‌جایی که کارکرد نهاد از بین بردن ابهامِ میان «خوب» و «بد» است، درون هر نهاد باید هرمی اعتباری برای فرق گذاشتن بین موجودیت‌ها وجود داشته باشد. خود این هرم اعتباری، نیاز به منبعی از اعتبار دارد که میان بازیگران پذیرفته شده باشد. خیلی از اوقات به دلیل بی‌ارزشی اعتبار بین بازیگران، نهادها و قوانین تحمیلی بی‌اثر و عقیم باقی می‌مانند. اعتبار، بقا و گسترش نهاد را تضمین می‌کند. نهادهای نوظهور یا اعتبار خود را به مرور زمان به دست می‌آورند -با فعالیت‌های اثرگذار و مداوم، مثل کسب‌وکارهای پیشین تترا- یا اعتبار خود را از افراد و سازمان‌های بااعتبار قرض بگیرند؛ مثل شوراهای سیاستگذاری یا داوری جشنواره‌های تازه‌تأسیس. تنها در این صورت است که اعتبار این نهاد در بازار خریدار پیدا می‌کند و معتبر می‌شود.

توسعهٔ ادبیات و جریان‌سازی پیش‌نیاز بعدی نهادسازی است. ادبیات نو به افراد زاویهٔ دید جدیدی می‌دهد و آن‌ها را به سمت قوانین و قواعد نهاد می‌کشاند. یکی از نمونه‌های متأخر توسعهٔ ادبیات، مربوط به شفافیت آراست که در انتخابات پیشین مجلس به یک خواست عمومی تبدیل شد. تا جایی که نمایندگان برای کسب اعتبار اجتماعی آرای خودشان را شفاف می‌کردند و کاندیداهای دور بعد قول شفافیت آرا و دارایی‌های خودشان را می‌دادند.

یک نمونهٔ موجود از توسعهٔ ادبیات، فرهنگ زبان جهانی است که فرانک لوتز در سال ۲۰۰۷ برای به خط کردن رسانه‌های جهانی در حمایت از اسرائیل نوشت. داخل این سند پروپاگاندا، به مسائل اساسی اسرائیل پرداخته شده است و تا ریزترین جزئیات مثل جملات کلیدی برای دفاع از اسرائیل در رسانه‌ها و پاسخ به اشکالات دیگران در آن مطرح شده است. وقتی ادبیات مسأله‌ای تا این حد جزئی در دسترس همهٔ فعالین باشد، مشخص است که مدام یک حرف ثابت را به قدری تکرار می‌کنند تا ملکهٔ ذهن همه شود.

بخش پنجم گزارش دربارهٔ برنامهٔ هسته‌ای ایران است.

گزارش تا جزئی‌ترین حالت، جمله‌های کاربردی، ریز می‌شود

در کنار این دو مسیر، راه سومی هم وجود دارد و آن «تغییر شیوه‌های ارتباطی بازیگران» است. از آن‌جایی که پایهٔ نهاد بر تعامل بین انسان‌هاست، تغییر شکل تعاملات هم می‌تواند باعث استقرار نهادهای جدید شود. اکثر پلتفرم‌های اینترنتی که امروزه فراگیرند -مثل باسلام یا اسنپ- از طریق تغییر شیوهٔ تعامل نهادینه شده‌اند. باسلام با حذف واسطه‌های اضافی و تکیه بر زیرساخت پستی کشور، تولیدکننده را مستقیماً به مصرف‌کننده وصل می‌کند. این شکل از ارتباط میان دو شخص کاملاً غریبه، تنها در صورتی ممکن است که شخص ثالث و معتبری مثل اسنپ یا باسلام کیفیت تعامل و جریان مالی را ضمانت کند. به طور کلی الگوهایی مثل حساب امانی[11] راه‌حلی برای به‌روزرسانی تعامل میان خریدار و سرویس‌دهنده/فروشنده هستند که در آن صاحب حساب امانی قدرت تصمیم‌گیری و نهادسازی خواهد داشت.

حرف آخر

پارادوکس عاملیت نهادینه علاوه بر دشواری‌های کار نهادی، راه‌های میان‌بر آن را هم نشان می‌دهد. اگر فعالین مرکزی بی‌انگیزه و فعالین حاشیه‌ای بدون منابع می‌مانند، می‌شود با توانمندسازی هر کدام و برداشتن موانع پیش پا و ذهن‌شان سرعت تغییر و تحول نهادها را سرعت بخشید. گاهی از اوقات هم هیچ‌کدام از این راه‌حل‌ها پاسخگو نیست و چاره‌ای جز استقامت باقی نمی‌ماند. نقل است قوم بنی‌اسرائیل ۴۰ سال در وادی تیه سرگردان بودند تا نسلی جدید بر سر کار بیاید و ضمام امور را به دست بگیرد.[12] با این وجود تغییرات دنیای امروز به مراتب سریع‌تر از دنیای صدسال یا هزارسال قبل است. اگر سرعت تطبیق پیدا کردن با محیط نتواند به سرعت تغییرات محیط برسد، تصمیم‌گیران یک گام که هیچ، همیشه صد گام عقب‌تر از تغییرات محیطی باقی می‌مانند و چاره‌ای جز پذیرش راهکارهای تحمیلی و بحرانی نخواهند داشت.


پی‌نوشت

این متن سری نوشته‌های «نهادگرایی» است. سایر متن‌های بحث نهادگرایی:


منابع اصلی

– Greenwood, R., Oliver, C., Suddaby, R., & Sahlin, K. (2008). The SAGE Handbook of Organizational Institutionalism. SAGE Publications Ltd. https://doi.org/10.4135/9781849200387
– Maguire, S., Hardy, C., & Lawrence, T. B. (2004). INSTITUTIONAL ENTREPRENEURSHIP IN EMERGING FIELDS: HIV/AIDS TREATMENT ADVOCACY IN CANADA. Academy of Management Journal, 47(5), 657–679. https://doi.org/10.2307/20159610
– Powell, W. W., & DiMaggio, P. J. (Eds.). (1991). The New Institutionalism in Organizational Analysis. University of Chicago Press. https://press.uchicago.edu/ucp/books/book/chicago/N/bo3684488.html
– Seo, M.-G., & Creed, W. E. D. (2002). Institutional Contradictions, Praxis, and Institutional Change: A Dialectical Perspective. The Academy of Management Review, 27(2), 222. https://doi.org/10.2307/4134353

– کتاب «نهادها و سازمان‌ها»


 

[1] Institutional Entrepreneurship
[2] Embedded Agency Paradox
[3] Alternatives
[4] پیامبری که با سپاه و خدم و حشم ظهور کند که فایده ندارد
[5] https://moghoofat.abdulazim.com/fa/node/198
[6] Kerala
[7] Robert Jensen
[8] Transaction Cost
[9] این دسته‌بندی متعلق به رونالد کوز، اقتصاددان بریتانیایی، است
[10] The USA PATRIOT Act
[11] Escrow Account
[12] http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/48

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *